يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

مارسل پروست

مارسل پروست
پروست، مارسل proust, Marcel رمان­نویس و مقاله­نویس فرانسوی (1871-1922) مارسل پروست در پاریس و در منطقه اوتوی Auteuil در خانواده­ای سرمایه­دار و مرفه زاده شد، پدرش پزشک کاتولیک و مادرش یهودی اهل آلزاس بود. خانواده از مدتها پیش در قریه­ای در حوالی شارتر Chartres مقیم شد، جایی که پروست بعدها در آثارش از آن به نام کومبره Combray یاد کرده است. مارسل کوچک در محیطی با فرهنگ و دانش پرورش یافت. از آغاز کودکی، نحیف و رنجور بود و مراقبت مداوم و توجه شدید نزدیکان موجب شد که وی همیشه خود را به عطوفت و مهربانی نیازمند ببیند و در برابر عدم توجه افراد، نفرت نشان دهد. در نه سالگی به بیماری نفس تنگی دچار شد که همه عمر با او بود، خاصه در فصل بهار او را از گردش در دل طبیعت و زیبایی‌های آن محروم ­ساخت. بدین طریق مارسل ناچار بود در خانه ودر کنار مادر بسر برد و خوئی انزواجو و بیش از حد حساس یابد. پروست روز به روز به مادر بیشتر علاقه می­یافت. چنانکه در جایی، در جواب این پرسش «برای شما بزرگترین بدبختی کدام است؟» نوشته بود: «جدایی از مامان» عشق به مادر در آثار پروست همه جا به صورت مادری یا مادربزرگی جلوه کرده است. پروست با وجود مزاج علیل، تحصیلاتی جدی در مدرسه کوندورسه Condorcet انجام داد، از درس فلسفه و استاد دانشمند آن استفاده بسیار برد، که بعدها در آثار ادبیش تأثیر فراوان بر جای گذارد. در 1889 در اورلئان به نظام وظیفه رفت و در صنف پیاده نظام، به خدمت پرداخت و بعدها در دانشگاه سوربون Sorbonne به رشته علوم سیاسی وارد شد. در آغاز به سیاست متمایل بود، اما بعد مصمم شد که همه وقتش را صرف ادبیات کند. پروست در 1892 با همکاری چندتن از دوستان مجله بانکه (ضیافت) Banquet را تأسیس کرد، سپس با رووبلانش (مجله سفید) Revue Blanche همکاری کرد. پروست در این دوره به محافل اشرافی و ادبی رفت و آمد یافت و با نویسندگانی چون "سنت بوو"، برادران" گونکور" ، "آناتول فرانس" و "شارل مورا" آشنا شد و با آنکه از این محافل سود بسیار برد و با بینش خاص خود به تحلیل اخلاق و روح اشخاص گوناگون پرداخت، از سرگمی‌هایش چندان خشنود نبود و آن را بی­ثمر می‌خواند و خوشبختی را تنها در عالم هنر و کار جستجو می­کرد. مارسل پروست در 1896 در بیست و پنج سالگی اولین اثر خود را با چاپی زیبا به نام "لذتها و روزها" Les Plaisirs et les jours منتشر کرد. این کتاب مصور و زیبا شامل قطعه­های گوناگونی از نوشته­های پروست بود که به طور پراکنده و با خصوصیت‌هایی کاملاً متفاوت در مجله­های بانکه و رووبلانش منتشر شده بود. نویسنده در این قطعه­ها بر از دست رفتن یا تضعیف شادی‌های کودکی و صفای زندگی در کوهستان و زیبایی‌های طبیعت و خشک شدن سرچشمه­های احساس و بر از دست رفتن روح پاک گذشته به وسیله لذتهای بیهوده در محافل خوشگذرانی، تأسف و حسرت خورده است. معروفترین نویسنده عصر یعنی آناتول فرانس بر این کتاب مقدمه­ای نوشت و کتاب را «زیبایی بیمارانه و عجیب» خواند. کتاب لذتها و روزها مورد انتقاد عده­ای از ناقدان قرار گرفت که پروست بعضی از آنها را توهین­آمیز و کینه­ورزانه تلقی کرد و منتقد گستاخی را به دوئل خواند که در آن به هیچ‌ یک از طرفین آسیبی نرسید. پروست در سالهای 1895 تا 1905 به آثار "راسکین" Raskin که بیشتر مربوط به زیبائی­شناسی بود، علاقه یافت. او میان خود و راسکین وجوه مشترکی می­دید و به وسیله او به درک آثار هنری تمایل پیدا می­کرد. دو اثر از راسکین را ترجمه کرد و در ضمن در اندیشه خلق اثر بزرگی به سر برد که بعدها خط سیر فکری و روحی او را آشکار می­کرد. پس از مدتها کار به یکی از دوستان نوشت: «از مدتها پیش بر سر اثری کار می­کنم که وقت زیادی لازم دارد و هنوز نتوانسته­ام آن را به جایی برسانم.» در این زمان رمان "ژان سانتوی" Jean Santeuil را نوشت که پس از مرگش در 1952 انتشار یافت. این رمان طویل هزار صفحه­ای از نظر پروست اثر مهمی به شمار می­آمد که زمینه­های اصلی اثر بزرگ وی بود و نشانه­هایی از تبدیل کودکی عصبی و ناتوان به هنرمندی برجسته را در برداشت. رمان ژان سانتوی ملاقات دو جوان را با رمان­نویسی مشهور به هنگام مرگ نشان می­دهد که دست‌نوشته اثر خود را برای انتشار به آنان می­سپارد. کتاب نخستین نشانه از استعداد پروست و نمودار رسالت هنری اوست و جستجوی مداوم او را درباره جوهر اشیا و حفظ آن در حافظه و سپس بیان آن را نشان می­دهد. مرگ پدر و پس از آن مرگ مادر، تنهایی پروست را به حد اعلا رساند. دیگر در محافل حضور نمی­یافت و در انزوا با روشن­بینی و واقع­گرایی تا حدی جانگداز به خلق اثر پرارزش خود پرداخت و آن را تنها تکیه­گاه خود ساخت. اولین شاهکار پروست "از جانب خانه سوان" Du cote de chez Swann نام داشت که نخستین بخش از اثر بزرگ او به نام "در جستجوی زمان از دست رفته" A la recherché du temps perdu را تشکیل می­داد و در دسامبر 1913، قبل از آغاز اولین جنگ جهانی، منتشر شد. در واقع پروست طرح اصلی رمان بزرگ خود را در این زمان در هفت بخش تنظیم کرده بود که به این ترتیب انشار یافت: از جانب خانه سوان (1913)، "در سایه دختران نوشکفته" A L’ombre des jeunes filles en fleur (1918)، "جانب خانه خانواده گرمانت" Le cote de Guermantes (1920-1921)، "سدوم و عموره" Sodome et Gomorrhe (1921-1932)، "زن زندانی" La Prisonniere (1923)، "آلبرتین" Albertine (1925) و "زمان بازیافته" Le Temps retrouve (1927). در حدود دو سوم این اثر بزرگ در زمان حیات پروست و به وسیله بنگاه انتشارات گالیمار به چاپ رسید و بقیه آن پس از مرگش انتشار یافت و به تدریج بر خوانندگانش افزوده شد. کتاب در جستجوی زمان از دست رفته، سرگذشت استعداد واقعی پروست است، استعدادی که سالیان دراز ناشناخته و معوق مانده بود. پروست که با چهره پرجاذبه و حرکات نرم و ملایم و آراستگی ظاهر پیوسته توجه دیگران را به خود جلب می­کرد، سالیان دراز، شور و نگرانی درون خود را پنهان نگاه می­داشت و با بینشی عمیق به مطالعه جامعه اشرافی و تحلیل روانی و خصوصیتهای اخلاقی آن می­پرداخت و با بردباری و گذشت زمان زمینه خلق اثر بزرگ خود را فراهم می­آورد، تا سرانجام میل به این کار به صورت وظیفه­ای سنگین و عشقی عمیق و پرشور بر همه وجودش چیره گشت، چنانکه دیگر وجود او از اثرش جدا نماند. زندگی، رنجها، تلخیها، سرخوردگیها، پریشانی جنگ، با آنکه به سبب بیماری از آن برکنار ماند، همه به کارش غنای فراوان و طنینی تازه بخشید. کتاب با وجود وسعت غیرمنتظره موضوع و اختلاطها و ترکیب اجزا، از نظمی خاص برخوردار است که به طور اعجاب­آور تا پایان کتاب حفظ شده است، پروست خاطرات جوانی را با سبکی هیجان­انگیز پیش چشم خواننده تجسم می­دهد و این نکته را یادآور می­شود که هنرمند هیچ­چیز را خلق نمی­کند، بلکه کار او تنها مکاشفه است. هنر، هرچیز را که در زنجیر لحظه­ها محبوس است، آزاد می­سازد و از سرنگون شدن آن در عدم ثانوی جلوگیری می­کند. مبارزه ضد فراموشی با کوششی مداوم و آمیخته با ولع، موضوع اصلی اثر پروست را تشکیل می­دهد. پروست آن قدرت را داشت که احساسهای بسیار دقیق و ظریف و پیچیده را تشخیص دهد و با قلم توانا آنها را به بند کشد و تحلیل روانی را در داستان­نویسی وارد کند. اگرچه فکر نوشتن و خلق این اثر پس از مرگ مادر، تنها تکیه­گاه پروست گشته بود، لازم می­دید که گهگاه با دنیای خارج نیز تماس داشته باشد تا بتواند اثر خود را عرضه کند، چنانکه در 1919 هنگامی که به دریافت جایزه "گونکور" نایل آمد، ناچار شد در برابر بعضی ناقدان از اثر خود دفاع کند. پروست سراسر روز در اتاق تاریک می­خوابید و همه شب بیدار می­ماند و در اواخر عمر خود را ملامت می­کرد که چرا همه زندگی را صرف به ظهور رساندن استعدادهایش نکرده است. پروست در سپتامبر 1922 به ذات­الریه شدیدی مبتلا شد و اگر در استراحت به سر می­برد و دستورهای پزشک را اجرا می­کرد و خود را با کار شدید فرسوده نمی­ساخت، قطعاً بهبود می­یافت اما در حالی که از نفس تنگی رنج می­برد و در تب شدید می­سوخت، دست از کار نمی­کشید. او میل نداشت خانواده، دوستان و حتی پزشک خود را بپذیرد. تنها دوبار ژاک ریویر Jacques Riviere را پذیرفت و درباره انتشار قسمتهایی از کتابش با او سخن گفت. سرانجام در هیجده نوامبر در حضور برادرش جان سپرد، در حالی که شهرت بزرگ جهانیش در حال پیدایش و نفوذش در حال افزایش بود.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.